معرفی کتاب کوری

admin
admin Not verified

عضو از آوریل 8, 2017

مشاهده همه آگهی ها
جزییات تماس :
اشتراک‌گذاری:

جزئیات آگهی

  • Ad ID: 4326

  • اضافه شده: آگوست 19, 2017

  • بازدیدها: 935

توضیحات

معرفی کتاب کوری

معرفی کتاب

در این مطلب قصد داریم به معرفی کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو نویسنده ی مشهور پرتغالی بپردازیم.

ژوزه ساراماگو نویسنده ای از کشور پرتغال می باشد که در هجدهم ژوئن سال 2010 در سن 87 سالگی به فوت رسید. این نویسنده آثار زیادی از خود بر جای گذاشت که یکی از بهترین این آثار رمان کوری می باشد.

کوری برای نخستین بار در سال 1995 منتشر شد. در این رمان از کوری انسان ها صحبت شده است اما نه یک کوری طبیعی، بلکه یک کوری سفید! افرادی که در این رمان به کوری مبتلا می شوند همه چیز را سفید می بینند انگاری که در شیر غرق شده باشند.

علاوه بر تلمیح که در کتاب کوری استفاده شده است، چیز دیگری که سبب تمایز این اثر از ژوزه ساراماگو می شود، نداشتن اسم شخصیت های داستان است.

بله در این رمان افراد اسم ندارند اما نویسنده به گونه ای این افراد را معرفی می کند که خواننده به راحتی می تواند با آن ارتباط برقرار کند. دکتر، زن دکتر، پسرک لوچ، دختری که عینک دودی داشت و … شخصیت های این داستان را تشکیل داده اند.

شروع داستان کوری در یک چهارراه پشت چراغ قرمز می باشد. می توان گفت چهارراه ها تنها جایی می باشد که رعایت قوانین بیشترین اهمیت را دارد و ژوزه ساراماگو بی دلیل این مکان را برای شروع انتخاب نکرده است، البته شروع با ایجاد یک بی نظمی!

معرفی کتاب کوری ژوره ساراماگو

معرفی کتاب کوری ژوره ساراماگو

همانطور که اشاره شد کوری در این داستان غیر طبیعی می باشد و به رنگ سفید است. زمانی که اولین نفری که به کوری دچار شده نزد چشم پزشک می رود، چشم پزشک بارها چشم های فرد را معاینه می کند اما هیچ آثاری از کوری نمی بیند و چشم های فرد کاملا سالم و بدون نقص می باشد و حتی متوجه نمی شود که چرا برخلاف دیگر کوری های طبیعی، این فرد به کوری سفید مبتلا شده است.

ژوزه ساراماگو هرچند بسیار دیر، اما در سال 1998 جایزه ی نوبل ادبیات را دریافت می کند، البته این نویسنده بسیار نامزد دریافت نوبل شده بود اما تا 1998 بخت برای گرفتن این جایزه با او یار نبود.

ژوزه ساراماگو برای معرفی کتاب کوری می گوید: “این کوری واقعی نیست، بلکه تمثیلی می باشد. کوری عقل و فهم انسان است. ما انسان ها عقل داریم اما از آن استفاده نمی کنیم…”

بخشی از رمان: چرا ما کوری شدیم، نمی دانم، شاید روزی بفهمیم، می خواهی عقیده مرا بدانی، بله بگو، فکر نمی کنم که ما کور شدیم، فکر می کنم ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که می توانند ببینند اما نمی بینند…

 

آگهی های مرتبط